امام موسی ابن جعفر(ع)(کاظم)
اوصاف ظاهرى حضرت امام موسى بن جعفر (ع) کتاب: زندگانى امام موسى بن جعفر (ع)، ص 16
نویسنده: عقیقى بخشایشى هر چند شخصیت فرد با اندیشه و افکار و آراء و آثار او است نه با صورت و سیما و صفات ظاهرى او (1) ولى بعنوان اینکه نیمرخى از چهرهى ملکوتى آن نوزاد اسلام را به طالبان و علاقمندان او نشان دهیم بر روال سیره نویسان چهره نگر با اندک تغییر لفظى در زیر مىآوریم تا همراه تصویر ارزشهاى ذهنى او یک تصویر تقریبا عینى هم، از آن بزرگوار داشته باشیم. مورخین در این باره چنین ثبت کردهاند که: او داراى قامت معقول و اندام مناسب و زیبا بود صورتش گندمگون و نورانى، رنگ مویش مشگى و انبوه، چهرهاش با صفا و ملکوتى، فاصله دندانهاى گشاد و کتفهایش باز و گسترده، بدنش لاغر و باریک و بطور کلى در هالهاى ازابهت و جلال قرار داشت که فروغ روحانیت و جلوه معنویت از سیماى بهشتى او نمودار و جلوهگر بود. تلاوت آیات قرآن او با آن زمزمههاى حزین و آواى دلبرا براى اهل نظر جهانى از لطف و صفا مىآفرید که هم لذت بخش بود و هم انسان ساز.همیشه زیرا لباس خود پارچهاى از پشم خشن مىپوشید ولى لباس روئین او گرانبها و فاخر بود.او همیشه توصیه میکرد که لباس تمیز و زیبا بپوشید و قناعت در لباس را روا نمیشمرد و میفرمود: جد بزرگوارم على بن الحسین (ع) همیشه لباس فاخر مىپوشید که گاهى قیمت آن از پانصد درهم بالاتر بود و عباى گرانبهائى داشت که معمولا به پنجاه دینار ابتیاع میفرمود سپس در تعقیب توصیه خود این آیه را تلاوت فرمود: قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق. بگو کى و کدام آئین لباسهاى زیبا و غذاهاى گوارا و مطبوع را بر مردم حرام نموده است (2) . پىنوشتها: 1 ـ از سخنان معروف رضوان جایگاه مرحوم کاشف الغطاء مجاهد است جائى که میفرماید: الانسان آرائه و افکاره لا صورته و اعضائه «آئین ما ص 44 از انتشارات نسل جوان» 2 ـ المجالس السنیه ج ص 523 و دیگر منابع مربوط کتاب: زندگانى امام موسى بن جعفر (ع)، ص 33 نویسنده: عقیقى بخشایشى
عبادت و نیایش هر فرد در حدود معرفت و شناسائى پروردگار عالم، اندازهگیرى میگردد.مجال است فردى بدون معرفت کافى و لازم نسبت به پروردگار خود، عبادت و ستایش شایستهاى انجام دهد از اینرو آنانکه شناسائى کامل از مبداء غیبى دارند و مراحل ایمان و عقیده را طى کردهاند، عبادت و ستایش یکى از لذات بخشترین مراحل زندگى آنان را تشکیل میدهد و لذتى را بالاتر از آن حالت نمیدانند و نمیتوانند احساس کنند. امام هفتم (ع) در دودمان مقدس و تقوى و در بیت رفیع زهد و عبادت پرورش یافته بود که ایمان به خدا و عشق و علاقه به فضائل معنوى و خصائص انسانى از تمام در و دیوار و جوانب زندگى آن میبارید و همگان شیفته و دلباخته عبادت و ستایش پروردگار خود بودند. امام هنوز کودک خردسالى است و در عادات و اطوار کودکى بسر میبرد که صفوان جمال یکى از دوستداران امام صادق (ع) وارد محضر امام میگردد و از پیشواى آینده سئوال میکند.امام میفرماید: کتاب: زندگانى امام موسى بن جعفر (ع)، ص 27 نویسنده: عقیقى بخشایشى پیشوایان معصوم (ع) هر کدام بنوبت خود منبع فضایل و مناقب و آموزگاران واقعى فضیلت و شرف و اصول انسانیت هستند.آنان پایه گذاران تمدن واقعى و پى افکنان اصول معاشرت و روابط اجتماعى صحیح و سالم میباشند.همگان از یک نور سرچشمه گرفتهاند و در یک مکتب تربیتى الهى پرورش یافتهاند و رو بیک سور و یک هدف گام برمىدارند و غایت و هدف از زندگى آنان تحکیم مبانى انسانى و تشیید اصول الهى و آسمانى است.پس ذکر فضیلت ویژه بهر کدام از پیشوایان معصوم (ع) به آن معنى نیست که آن دیگران فاقد آن فضیلت یا عارى از آن صفت بودهاند بلکه بمقتضاى عصر و باقتضاى شرایط تبلیغ و امر بمعروف و آمادگى فکرى مردم هر دوره، باعث ظهور بیشتر پارهاى از فضایل و مناقب خاص گردیده است که در دورانهاى دیگر آن ویژگیها زمینه و اقتضاى نداشته است. کتاب: زندگانى امام موسى بن جعفر (ع)، ص 162 نویسنده: عقیقى بخشایشى روز 25 رجب سالروز شهادت مردى است که به قدرت مسلط زمانهاش «نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژیم طاغوتى هارون براى ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد.چرا که همین یک کلمهى «نه» براى دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغازیدند و در راه پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبهى دار و سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسههائى بجا نهادند که تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم آزادیخواه بدستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و طراحان نقشههاى ضد انسانى را شایستهى نام انسانى نمیدانند. اکنون باید دید عامل این طرح شیطانى و نقشه خائنانه چه بوده است؟ نفوذ معنوى، تفوق روحى، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیکران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت، شهرت و اعتبار جمعى و مقام معنوى ارزندهى امام (ع)، همه و همه صفات ویژهاى بودند که هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصیبى نداشتند و این نوع برجستگىهاى فضیلت امام (ع) هر کدام بنوبت خود میتوانست موجب تحقیر شخصیت پوشالى هارون گردد و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقدهها و حقارتهاى خود را جبران نماید و التیام بخشد غافل از آنکه این نوع شکنجهها روز بروز بر مقبولیت و محبوبیت امام مىافزود ومبغوضیت و عامل شکست و سقوط هارون را فراهم میساخت. هارون و دیگر ستمگران مادهگرا نمیتوانند درک کنند که شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت آرمانهاى والاى اسلامى عالیترین هدف مردان خدا است که نمونهى مجاهدین حقیقى و پیشروان معصوم قافله انسانیت میباشند اگر دیگران با لیت و لعل و با آرزو و امید در عشق به شهادت زندگى میکنند آنان در متن برنامه زندگى روزانه خود شهادت را گنجاندهاند و بشهادت افتخار میکنند که نصیب آنان گردد چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازى و نثار خون را بر دیگر رهروان حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع میسازد و شهد پر ارزش آنرا در کام آنان شیرینتر و گواراتر میسازد. زندگى پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما یکى از آن نمونههاى با ارزش و روشن این فداکاریها و جانبازیها است. در سال 179 بود که هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پارهاى از سعایتها و گزارشهائى که درباره فعالیت روحانى امام (ع) باو رسانده بودند او را از مدینه تبعید کرد و زندانى و بازداشت نمود ولى زندانهاى مکرر و متوالى هارون نتوانست موسى بن جعفر (ع) را از بازگوئى حقیقت باز دارد و او را مطیع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد یکبار او را در بصره پیش عیسى بن جعفر برادر زبیده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پیش فضل بن ربیع یکى از آجودانهاى مخصوص خود و دیگر بار نزد فضل بن یحیى و آخرین بار در زندان سندى بن شاهک محبوس ساخت که تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول کشید که توام با شکنجه و ناملایمات روحى و جسمى بوده است. در ارشاد آمده است هنگامى که هارون در مسافرت حج خود وارد مدینه گشت امام با جمعى از اشراف مدینه به استقبال و دیدار او شتافتند پس از مراجعت از دیدار او، امام (ع) به مسجد رسول الله (ص) برگشتهنگامیکه هارون به زیارت قبر رسول خدا (ص) شتافت در ضمن سخنان خود خطاب به قبر رسول خدا (ص) اینچنین گفت: «یا رسول الله انى اعتذر الیک من شیئى اریدان افعله اریدان احبس موسى بن جعفر فانه یرید التشتت بین امتک و سفک دمائها» . اى پیامبر خدا! من در یک مورد از شما عذرخواهى دارم و آن دستگیرى فرزندت موسى بن جعفر است او میخواهد میان مسلمانان اختلاف کلمه بیفتد که منجر به خونریزى آنان گردد. پس از زیارت تنزیه و تبرئه! که مرسوم ستمگران است دستور داد امام (ع) را در مسجد رسول الله (ص) دستگیر سازند و بحضور هارون آوردند او را به بند زنجیر کشاندند و در محملى ترتیب دادند که روى استرى نهاده بودند جمعى را با یکى از آن محملها روانه بصره و جمعى دیگر را روانه کوفه کردند و هدف او از این طرح گم کردن رد پا بود. بدین ترتیب امام را به بصره وارد ساختند و از آن تاریخ بمدت یکسال تمام تحت نظر او بود . امام همیشه در حال نماز میگفت: خدایا من همیشه فراغت بر عبادت را از تو مسئلت میداشتم بر این توفیق شکر گزارم. هارون نامهاى درباره نقشه قتل امام (ع) به عیسى بن جعفر نوشت.او با خواص خود در اینباره به شور و تبادل نظر پرداخت همگان او را از این عمل بر حذر داشتند و از مسئولیت بزرگ این اقدام هشدار دادند تا اینکه عیسى در پاسخ نامهى هارون چنین نوشت: «مدت حبس و بازداشت موسى بن جعفر به درازا کشید و من در این مدت طولانى او را با وسایل گوناگون امتحان کردهام گاهى جاسوسانى تحت عناوین گوناگون بعنوان آگاهى و اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و مناجاتهاى او با او همنشین ساختهام همگى گزارش دادهاند که او فردیست که هرگز از دعا و عبادت خدا خسته نمیشود و همیشه مشغولانجام او امر الهى است و تا کنون هرگز گزارشى بمن نرسیده است او در دعا و نیایش خود بر ضد تو یا من دعائى بکند و نفرینى بنماید تمام ادعیه و درخواستهاى او طلب مغفرت و آمرزش است و درخواست اصلاح عمومى وضع مردم... اگر شما دستور بدهید شخص دیگرى او را از من به پذیرد بهتر و مناسبتتر خواهد بود وگرنه من نمیتوانم او را بیشتر از این نگهدارم او را آزاد خواهم ساخت چون حقیقت اینست که من از نگهدارى ایشان در رنج و تعب بیحد بسر میبرم و وجدانا ناراحت و متاثرم.» (1) هارون با دریافت نامه عیسى بن جعفر دستور داد امام را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از این رو او را به یکى از آجودانهاى خاص خود بنام «فضل بن یحیى» سپرد تا مراقبت لازم از ایشان بعمل آورند. فضل او را در یکى از اطاقهاى منزل خود جا داد و افراد خاصى بعنوان بررسى حالات روحى او و جاسوسى و گزارش کار او تعیین نمود تا در کردار و اعمال او دقت و کنجکاوى بیشترى بعمل آورند. امام مشغول عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزه دار و شبها را تا صبح به تهجد و شب زندهدارى مشغول بود و هرگز از عبادت و راز و نیاز لحظهاى غفلت نداشت فضل نیز با مشاهده این اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متاثر شد و نتوانست در مبارزه با خواستهاى وجدان بیش از حد اصرار ورزد و از اینرو در زندگى امام توسعه داد و در تعظیم و تکریم و احترام و جلب رضایت او کوشید. هارون در منطقه «رقه» بسر میبرد که گزارش محبتها و احترامات فضل را بر او رساندند او از این عمل فضل ناراحت شد و گفت باوبنویسند: «این عمل تو بسیار ناگوار است تو ماموریت دارى که با رسیدن نامه او را بقتل برسانى» فضل نامه را خواند ولى از اجراى دستور آن سرپیچى نمود. خبر استنکاف فضل به هارون رسید او در نامه دیگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذکر شده بود شما از وضع عمومى موسى بن جعفر (ع) بررسى دقیق بعمل آورید و اگر در رفاهیت و آسایش بسر میبرد او را از فضل بن یحیى تحویل بگیرید.» و در نامه دیگرى به سندى بن شاهک که در پستى و فرومایگى مانند نداشت نوشت که با رسیدن نامه از اوامر و دستورهاى عباس بن محمد امتثال کامل نماید. نامه رسان هر دو نامه را بمحل خود رساند و دستگاه جاسوسى هارون به فعالیت افتاد و حقیقت را فاش ساخت و دستور صادر شد که فضل بن یحیى احضار گردد او را در حضور سندى عریان ساختند و صد تازیانه بر بدن عریان او زدند و جریان را به هارون نوشتند.هارون در ملاء عمومى اظهار داشت که فضل از اطاعت خلیفه سرپیچى نموده است و او را مورد لعن و تنفر علنى قرار داد و گفت: «من او را لعن میکنم شما هم او را لعن کنید.» مردم ناآگاه و غافل همگى با هارون همصدا شدند این خبر به گوش یحیى بن خالد رسید فورا بحضور خلیفه شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود: او هنوز جوان است و تجربه کافى ندارد. من ماموریت او را با کمال میل مىپذیرم و رضایت خاطر شما را فراهم میسازم. هارون خوشحال گردید و از کوتاهى و قصور فضل گذشت و بمردم اعلام نمود فضل در یک مورد مرتکب مخالفت و سرپیچى شده بود ولىاو توبه کرد ـ من او را عفو کردم شما هم او را مورد عفو قرار دهید. آن زبان بستهها! همگى گفتند ما دوستان کسى هستیم که شما که خلیفه هستید او را دوست داشته باشید و دشمنان کسى هستیم که شما دشمن میدارید! یحیى بن خالد با جمعى از ماموران عالیرتبه از «رقه» بطرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او ـ پرسشها کردند.او براى رد گم کردن گفت: من براى تعدیل مالیات و نظارت بر امور کارگران خلیفه آمدهام و چند روز اول هم باین قبیل امور اشتغال ورزید! ولى پس از چند روز سندى بن شاهک را بحضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسى بن جعفر (ع) باو اعلام نمود و او هم پذیرفت. در یکى از وعدههاى غذا زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند که زهر را در خرما قرار داد و بهر صورت که باشد امام در اثر مسمومیت، دچار تب شدیدى گردید که فقط سه روز زنده ماند.در روز سوم، رهبر و امام معصوم مسلمانان جان به جان آفرین تسلیم نمود و در راه تبلیغ احکام خدا به فیض عظیم شهادت نائل گردید. (2) صورت جلسه قلابى: پس از شهادت امام (ع) که در اثر مسمومیت صورت گرفته بود سندى چند تن از روحانى نمایان دربارى را که در جمع آنان «هیثم بن عدى» نیز بود وعده اى از ریش سفیدان معتمد بغداد ! و جمعى از ارتشیان و سرداران را بر سر جنازهى امام حاضر ساخت تا آنها نبودن اثر جراحت یا خفگى و مسمومیت و دیگر علائم و آثار جنحه و جنایت را تصدیق و گواهى نمایند و برگى را امضاء نمایند که او با اجل طبیعى از دنیا رفته است آن معتمدان محلى همگى گواهى خود را در پائین ورقه به ثبت رساندند که موسى بن جعفر (ع) با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است. سپس تابوت را روى پل بغداد نهاده بعنوان رفع تهمت و ننگ و نکبت از خود در میان مردم اعلام داشتند که همگان بیایند و مشاهده و داورى کنند که موسى بن جعفر (ع) با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است. (3) پىنوشتها: 1 ـ ارشاد مفید ص 251 نجف ـ نور الابصار شبلنجى ص 104 ـ اسعاف الراعبین ص 148 2 ـ داستان مسمومیت امام را از مورخین اهل سنت ـ علامه ابن صباغى در الفصول المهمه ص 220 شبلنجى در نور الابصار ص 491 ابن صباغ مالکى در اسعاف الراغبین ص 148 ابن حجر هیثمى در الصواعق المحرقه ص 191 سید عبد الغفار الغفار در ائمه الهدى ص 111 ـ و مسعودى الذهب ج 3 ص 365 نقل نمودهاند در آن کتاب چنین افزوده شده است موسى بن جعفر در پانزدهمین سال حکومت هارون در سن 54 سالگى در بغداد بصورت مسمومیت درگذشت. 3 ـ ارشاد مفید ص 282 ـ او در پایان میافزاید ـ میگویند ـ شاید علت اینکه بدن امام را روى جسر نهادند بر این اصل بوده باشد که جمعى از شیعیان در مورد امام عقیده داشتند که او همان قائم منتظر است و حبس طولانى امام آن عقیده را مستحکمتر نموده و میگفتند این حبس طولانى، غیبت قائم است، یحیى بن خالد از این نظر دستور داد ـ میان مردم اعلام کنند که این همان بدین موسى بن جعفر است که رافضیان میپندارند او همان قائم منتظر است که نمیمیرد و همگان نگاه کردند و شهادت دادند. حقیقت مطلب هر چه باشد امام در اثر مقابله با ستمگرىها و دیکتاتورى هارون به شهادت رسید و اهانتى را که هارون در حق امام مرتکب گردید صفحات ـ تاریخ را سیاه کرده است و او را عامل قتل و شهادت میداند. برگرفته شده از
اخلاق و رفتار امام موسى بن جعفر (ع)
در کودکى:
فضایل و مناقب امام موسى بن جعفر (ع)
شهادت امام موسى بن جعفر (ع)
گفتار صاحب ارشاد:
انتقال به بغداد